درباره وبلاگ


خدا یا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم،و ان گونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم ________ _______ ______ _____ ____ بی انتهــــــــــــــــــــــــــــــــاتــریــــن
بــــی انـتــهــاتــریــن
عــبــرتـــــــــــــــ


 در روزگاران پیشین، شهر نشینی توانگر و ثروتمند با یک روستایی طمعکار آشنا شده بود . هرگاه روستایی به شهر می آمد یکسر سراغ خانه او را می گرفت و هفته ها و ماه ها مهمان او می شد .

بالاخره روزی روستایی به شهری گفت: ای سرور من ، آقای من، چرا برای گردش و تفریح به روستای ما تشریف نمی آوری؟ تو را به خدا برای یکبار هم که شده دست اهل و عیالت را بگیر و سری به روستای ما بزن که یقینا به شما خوش خواهد گذشت. آن شهری نیز برای رد درخواست او عذرها می اورد و بهانه ها می تراشید و از مشغله فراوان خود گله آغاز می کرد .
چندین سال بر این منوال گذشت.


ادامه مطلب ...


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 43 صفحه بعد

 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب